«فعل قرباني كردن (Sacrifice) در انگليسي ميانه به مقدس كردن معنا شده است. در فرانسه قديم و لاتين (Sacrificium) نیز به معناي مقدس كردن است (To make Sacred) و به صورت معمول از اهداء خوراك و حيوانات زنده يا انسان به خدايان، به عنوان عمل پرستش يا شستن گناه شناخته ميشود.»[1]
در كتاب مقدس به گونهاي با آيينهاي قرباني روبرو ميشويم كه گويي بشر غريزهاي آن را از پيش ميدانسته است. مانند زماني كه ابراهيم قربانگاهي در هنگامه سفر خود براي خداوند ميسازد و بر آن قربانياي اهدا ميكند. بدين منظور كه آيينهاي قرباني مانند ساير آيينها با رگ و پي ذهنيت ما؛ هر چه كه هست يكي شدهاند. اولين قرباني نيز در كتاب مقدس كه نمونه يك كتاب كهن به شمار ميرود توسط هابيل به خداوند داده ميشود كه بر كهن بودن اين آيين تاكيد دارد. اصولا چرا انسان به نيرويي مافوق خود هدايايي ميدهد؟ انسان باستان براي همراه كردن نيروهاي قدرتمندتر از خود و ترسي كه از آنان در خود داشت، سرسپردگي ميكرد؛ پس اينگونه است كه قرباني كردن در زيرمجموعه عمل پرستيدن قرار ميگيرد. اولين قربانيان چه كساني بودند؟ انسان يا حيوان؟ اگر انسان بودند دشمنان و يا قبايل رقيب بودند يا كساني كه براي قرباني شدن انتخاب ميشدند؟ قرباني كردن باكرهها در فرهنگ كهن بشر چه نمودي دارد كه هرازگاهي نيز در ادبيات كهن يونان ديده شده است. روح قرباني كردن از كجاي انديشه انسان سر بلند كرده است و تا كجا مذهبي است؟ يعني تا كجا ريشه در باورهاي ديني و الوهيت دارد مانند قرباني شدن اسماعيل (يا به اعتقاد مسيحيان و يهوديان اسحاق) توسط پدرش ابراهيم؟ ما از ايفيژني كه نمونه ذبحي مذهبي است چه ميدانيم؟ مسلم است كه نويسندهاي چون اوريپيد كه اسطوره را به شعر ميكشد از ماوراء ذهن خويش چنين داستاني قدرتمندي را برون نميكشد. چنين روايتي تنها در غالب اسطوره يافت ميشود و طبيعتي اسطورهاي دارد. داستان قرباني شدن ايفيژني ريشه در فرهنگ يونان دارد. داستان قرباني شدن ايفيژني آينه تاريخي است كه يكسره در حال تكرار خويش است تا به گوش ما در رسد. ما نميدانيم كه در زمان حيات اوريپيد يعني حدودا 500 سال پيش از میلاد هنوز قرباني انسان وجود داشته است يا خير؟ هيچ قطعيتي وجود ندارد. با مروري كوتاه بر كتاب مقدس برميآيد كه چگونه پاكيزه و نيك بودن قرباني براي خداوند قائل به اهميت بوده است.
اين رويكرد سمبوليكي كه ابراهيم به جاي قرباني كردن اسحاق (يا اسماعيل) قوچي را قرباني ميكند؛ يا خداوند براي او قوچي ميفرستد به گونهاي ميتواند متوقف كردن قرباني انسان و به جاي آن قرباني كردن حيوان باشد. اين حاكي از همان خرد و شعور برتر اسطوره است كه خود را از پس هزارهها نمايان ميكند. نمونه ديگر آن در مصلوب شدن مسيح نيز هست كه خود را براي ابناع بشر قرباني ميكند تا انسان را رها كند و مسيحيان بر اين باورند پس از قرباني شدن وي انسان ديگر نياز به قرباني كردن ندارد. به راستي چرا مسيح خود را براي انسان قرباني ميكند؟ گفته ميشود تا گناهان او را بشويد. او قرباني ميشود تا گناهان انسان پاك شود. در اين جمله رازي نهفته است كه كشف آن حس ميشود اما در كلام نميآيد چون از ابعاد كلام خارج ميشود. ريخته شدن خون و رهايي از گناه چه ارتباطي ميتوانند با هم داشته باشند؟ چگونه ميتوان دريافت كه اين عملي سمبوليكي براي رهايي ذهن و در نتيجه براي آن قدرتهايي كه در ذهن نهفتهاند و با رهايي آن جاري ميشوند تا چيزي بر زندگي انسان قائم شود است، يا نيرويي ماوراء هستي انسان با اين عمل بسيار كهن و آييني به كار نظم و بخشش در زندگي انسان است؟ نظريهپردازي در اين مهم بسيار است باري به قطعيت رسيدن در آن دشوار و وابسته به همان باورهايي است كه پس ذهن هر شخص وجود دارد.
با در دست داشتن اسطوره ايفيژني، به آيينهاي قرباني در يونان باستان و هماننديهايي در ديگر اقوام جهان ميپردازيم.
انسان رابطهاي ديرينه و قدرتمند با نيروهاي برتر از خود در قوانين قرباني كردن دارد. خضوعي كه از راه تقديم كردن به آرامش ميرسد و آن رضايت لازم از خود را به دست ميآورد.
به نظر ميرسد كه قرباني كردن ارتباط بسيار ملموسي با گناه اصلي بشر داشته باشد كه از آن به چيده شدن ميوه توسط هوا و بخشيدن آن به آدم و رانده شدن از بهشت همراه است. بدين شكل كه گناه اصلي دست يافتن به سيب خرد است و آمده است در دانستن نيكي و بدي، گناهي نهفته است كه آدمي بدان دست مييابد و از بهشت بيشكلي و بيگناهي رانده ميشود و ناخودآگاه آبايياش پيوسته در انديشه شستن و پاک کردن اين گناه است. از زاويه ديگري نيز اگر بخواهيم نگاه كنيم آگاهي و اشراف بر نيك و بد، قضاوت كردن را با خود به همراه دارد و گناه بزرگ در قضاوت كردن است زيرا پس از قضاوت و راي به بدي يا نيكي دادن است كه دنياي طبقهبندي شده انساني شكل ميگيرد و جنگها پرچم برميافرازند و جهنم خلق ميشود و ديگر اينكه جهان مدرني كه ما امروزه ميبينيم كارماي[2] (Karma) ناگسستني آگاهي بر نيك و بد است و هم از اين روست كه انسان قادر به انجام عمل بدي ميشود. پس بنا بر عقيده پارهاي مذهبيون ارتباط قرباني كردن به معناي پاك كردن و شستن خون، كه از آن به ريخته شدن خون هابيل نيز اشاره ميكنند اينچنين ريشه در اساطير آبايي انسان دارد و به روايتي ديگر از آن به گناه اصلي يعني برادركشي يا قتل ياد كردهاند.
آيينهاي قرباني در يونان باستان
ميگويند يونانيهاي باستان كمي پس از نگاه داشتن حيوانات اهلي به قرباني كردن حيوان روي آوردند اما پيش از آن چه ميكردهاند؟ آيا ابتداييترين قربانيان انسان، حيوانات بودهاند؟
«یونانیان در مراسم قربانی خود تنها قسمتي از گوشت قرباني را به خدايان يا يك خداي مقدس تقديم ميكردند و باقي آن را ميخوردند و براي مقاصد متفاوتي قرباني ميكردند مانند ارتکاب به گناه، درخواستی از خدایان، سپاسگزاری و اما بيشتر قربانيها دلايل خانوادگي داشت مانند مريضي يكي از اعضاي خانواده. زمان خاصي نيز براي قرباني كردن درنظر میگرفتند.
«زماني كه تصميم به قرباني كردن ميگرفتند، عدهاي از مردم دلخواهشان را در مراسم شريك ميكردند. گاه دو مرغ را در حاليكه اعضا خانواده ايستاده بودند قرباني ميكردند و پس از آن خانواده مرغها را به عنوان غذا ميخوردند. بيرون هر خانهاي سنگ مذبح خاصي وجود داشت كه مرغها را با مراسم خاصي بر آن ميكشتند و چربي و استخوانها را زماني كه گوشت در حال پختن بر آتش بود، به خدايان اهدا ميكردند. عدهای از مردم در آن دوران از اینکه خود بهترین قسمت قربانی را میخوردند و تنها چربی و استخوان آن را به خدایان میدادند ناراضی بودند.»[3] قربانيهاي ديگر بز، گوسفند، خوك و گاه گاو بودند و در اين صورت قرباني كننده تنها خانواده خود را به مراسم دعوت نميكرد و عده بيشتري به مراسم ميآمدند. تمام گوشت بايد يك مرتبه خورده ميشد و از آن چيزي باقي نميماند و این شايد براي جلوگيري از فاسد شدن گوشت بود. زماني هم بيش از يك حيوان قرباني ميشد و تمام ده يا تمام شهر ميآمدند تا در آن نقش داشته باشند.
پس طبيعت آيينهاي قرباني كردن يونان باستان و پايهايترين آنها قرباني يك حيوان بود كه معمولا گاو پرواري (گاو اخته)، خوك يا بز، بسته به علاقهمندي خداي مورد نظر و در تضاد با سنتهاي يهوديان، يونانيان خوك را ناپاك نميدانستند و حيواني بود كه بيشتر براي قرباني كردن در آيينهاي پاكسازي در نظر گرفته ميشد.
«معمولا حيوان قرباني حيواني اهلي و خانگي بود نه وحشي (به جز آرتميس، خداي شكار كه حيوانات وحشي را ترجيح ميداد). حيوان بايد تميز ميشد، به روبانها آراسته ميشد و به معبد برده ميشد. مذبح معمولا خارج از معبد و روبروي آن بود كه بت خدا قرار داشت. حيوان را بر مذبح (يا اگر بزرگ بود پشت مذبح) قرار ميدادند و مقداري آب و دانه پوست كنده به روي او ميريختند. دانهها تنها توسط كساني بر سر حيوان ريخته ميشدند كه خود دست به عمل قربانی کردن نمیزدند و فلسفه آن اين بود تا همه به جاي آنكه تنها ناظر قرباني كردن باشند كاري براي انجام دادن داشته باشند و سهم خود را ادا كنند. ريختن آب باعث ميشد تا حيوان سر خود را به علامت تصديق قرباني شدنش، تكان دهد. اين مهم بود كه عمل قرباني كردن عملي وحشيانه نباشد؛ در عين حال بايد فرایندی ميبود كه هر كس با روي باز در آن نقشي به عهده داشته باشد؛ ميرايان، ناميرايان و حيوانات.
«كسي كه آيين را برپا ميداشت، يك چاقو به دست ميگرفت كه پيش از آن پنهان بود و به سرعت گلوي حيوان را ميبريد و اجازه ميداد تا خون به درون ظرف خاصي بريزد. دل و روده، بهخصوص كبد آزمايش ميشد تا ببينند كه آيا قرباني مورد پذيرش واقع شده است يا نه. اگر چنين بود، مراسم تا به آخر انجام ميشد. در اين نقطه نظر آيينهاي قرباني تبديل به ضيافت براي خدايان و انسانها ميشد. حيوان بر شعلههاي آتش به روي مذبح پخته ميشد و تكههاي آن تقسيم ميشد. براي خدايان استخوانها به همراه مقداري چربي و ادويهجات (و گاهي شراب) به سوختن در آتش ادامه ميداد تا دود آن به خدايان و الههگان بالا برسد. گاهي نيز دود براي آگاهي از نشانهها بايد خوانده ميشد. برای انسان نيز گوشت و ديگر قسمتهاي خوردني حيوان در نظر گرفته ميشد.
براي يونانيان باستان معمول بود كه گوشت را تنها در مراسم قرباني بخورند. همهچيز به جاي اينكه در جاي ديگري خورده شود و يا به خانه برده شود بايد همانجا خورده ميشد و همچنين براي خوردن اين گوشت زمان مشخصي نیز در نظر گرفته ميشد، که معمولا پس از غروب آفتاب بود. اينها امور اجتماعيای بودند که نه تنها تمام افراد اجتماع بدان تعلق داشتند بلكه همه با هم ميخوردند و با يكديگر پيوند اجتماعي قدرتمندی داشتند، و باور داشتند كه خدايان نيز مستقيما در اين ضيافتها شركت ميكنند. نكته حياتياي كه بايد اينجا به ذهن سپرده شود اين است كه يونانيان خود را به مانند ديگر فرهنگهاي باستاني به خاك نميانداختند (عمل سجده كردن)، در عوض، خدايانشان را ايستاده عبادت ميكردند.»[4]
«يونانيان مناسك ديني خود را تاتيا (Ta Teia) ميناميدند كه به معناي “آنچيزهايي كه به خدايان مربوط ميشود” است. در يونان باستان كلمهاي به نام باور و ايمان وجود ندارد. آنان هرگز از خود نميپرسيدند كه آيا به خدايان باور داري يا نه؟»[5] به نظر ميرسد كه اين بيماري قرن بيستم باشد. در متون به دست آمده و نقاشيها و تمام آنچه كه به عنوان دستمایه در دست است هرگز انساني را فاقد باور مذهبي نميبينيم و اگر هم هست (پرومته) باور تمام و كمال به خدايان، و خروشي است كه دامنههاي رمزآلود اولمپوس را ميخراشد.
«گرچه صحبت از دين يوناني ممكن است نامتعارف به نظر برسد، در حقيقت يونانيان چنين اصطلاحي را به كار نميبردند و اگر كسي نیز اين اصطلاح را در مورد آداب و رسوم آنان به كار ميبرد ممكن بود نسبت به آن احساسي بيگانه داشته باشند.
«پذيرفتن باور اينكه يونانيان اينجهاني و بيمذهب بودند، دشوار مينمايد. به همين دليل درك بهتري از دين يوناني به روشن كردن طبيعت مذهب به طور كلي و طبيعت اديان و مذاهب امروزي و به طور خاص درباره اساطير كه دستآورد انسان امروز هستند، كمك خواهد كرد و اين، به نوبه خود براي كسي كه ميخواهد به نقد پيگير دين و باورهاي ديني بپردازد، بسيار داراي اهميت است.
«اگر منظور ما از دين يك تعداد باورها و رفتارها است كه آگاهانه انتخاب شدهاند و به صورت آييني و با نفي ديگر جايگزينها تبعيت ميشوند، يونانيان در حقيقت صاحب يك دين نبودند اما اگر ما منظورمان از دين به طور كلي آيينها و رفتارها و باورهاي مردم در مورد موضوعها و مكانها و وجودها و مخلوقهاي مقدس است، بنابراين يونانيان مسلما ديندار بودهاند.
«اين موقعيت كه در نگاه انسان مدرن شگفتآور و غيرمعمول آمده است، ما را بر آن داشته تا آنچه كه دين و يا آنچه اصالتا مذهب معنا ميدهد را، در مورد اديان مدرنتر چون مسيحيت و اسلام باز مورد نظر قرار دهيم. شايد هنگام بحث كردن درباره مسيحيت و اسلام به عنوان دين، بايد به باورها درباره آنچه مقدس و روحاني است، دقيقتر نگاه كنيم تا به انحصارگرا بودنشان.[6]
«به نظر ميرسد يونانيان باستان، پذيراي اديان بيگانه بودهاند حتي اين با يكديگر يكي شدن در گيتاشناسيشان نيز وجود دارد (كه علوم مربوطه را با كشورهاي همسايه شريك شدند) و اين در حالي است كه اديان مدرن مانند مسيحيت چنين پذيرشي در درباره تغييرات و اضافات ندارند.»[7]
از ميان تمام در هم و بر هم ريختگي آيينها و مراسم ميتوان باورهاي قدرتمند يوناني باستان را از ديگر مذاهب برون كشيد: «اسطورهشناسي و دين يونان باستان چندان ريشه در زمين سخت سنگياش نداشت. در عوض، ملغمهاي بود از مذاهب مينوييِ[8] (Minoan) كرت، آسياي ميانه و باورهاي بومي. اديان مدرني چون مسيحيت و يهوديت به طور مشخص تحت تاثير مذهب يونان باستان بودهاند. اين بدان معنا است كه وجههايي از اديان معاصر نهايتا وابسته به فرهنگها و اديان باستان هستند كه ما در دنياي امروز دسترسياي ديگر بدانها نداريم و اين به شدت مخالف نظريه آسماني بودن اديان است كه مستقيم از بالا آمدهاند به جاي اينكه دستخوش يكي شدن با هم و تغيير و تحول فرهنگها در يكديگر باشند. شكلگيري يك دينِ به طور مشخص يوناني، عمدتا با برخورد و اشتراك توصيف ميشود. داستانهاي اساطيري يوناني كه براي همگان آشنا است تا اندازه زيادي با نيروهاي متضاد تعريف ميشوند در حاليكه دين يوناني خود با تلاش براي اعمال يك معني وجودي مشترك و همگرايي اجتماعي و اشتراكي تعریف ميشود.
«پرستش قهرمانان هم در يونان باستان و هم در اديان معاصر، متمايل به طبيعتي سياسي و مدني است.
«عناصر مذهبي آنان مسلما به يقين غير قابل انكار است، اما سيستم مذهبي به طور معمول خوراك مشترك سياست نيز هست و در يونان باستان، اين بسيار عميقتر از آنچه بود كه ما تصور ميكنيم. تكريم يك قهرمان جامعه را به يكديگر گره ميزد و درست در همينجاست كه ميتوان ريشههاي خانوادهها و شهرها را شناسايي كرد.»[9]
«ابتداييترين ايده درباره دين هلني چندخدايي بودن آن است. يوناني باستان هر نيرويي در طبيعت را معرف خدايي ميدانست و آن را به قدرتي خاص مربوط ميدانست و بدين شكل در تلاش آن بود تا قدرتهاي خارج از كنترل خود را معنا كند.
«يونانيان بر اين باور بودند كه براي داشتن سرنوشتي نيك بايد خدايان را پرستش و ستايش كنند و خشنود كردن خدايان ريشه در تمام مراسم و مناسک و قربانيهايي دارد كه چه از حيوان و چه از انسان گاه به نابودي نسلي كه به دليلي در برابر نيروي كبريايي خدايان، به عنوان دشمن، كافر و ... قرار ميگرفتند را در بر ميگرفتند.»[10] خشنودي يك خدا تكامل ذهني انسان و رضايت وي از بودن خويش بود. اين اشكال تغيير نميپذيرند تنها شكل آنها در ادوار مختلف متفاوت ميشود و اين درست به دليل غريزه پرستش و نياز به ستايش نيرويي برتر از خود در انسان است. گاه شكل تكامل نيافته چند مذهب در اديان بزرگ ديده ميشود، مثل وامگرفتن پارهاي آيينها از ديني ديگر.
اصولا چندخدايي بودن مشخصه اديان دنياي باستان بوده است اما در اين چندخدايي بودن ابعاد مشخص كننده خاص نيز آرميده است. خدايان هلني را در هيچكجاي دنياي باستان و عصر ما نميتوان پيدا كرد.
«خدايان هلني بسيار وابسته به عناصري بودند كه انسان در جهان پيرامونش مشاهده ميكرد، مانند ايزدان آب، موجوداتي كه با آب در ارتباط بودند مانند غولها و پريان زيبا كه نرئيدها[11] از آن جملهاند.
«عظمت آيينها، جشنها، مراسم، قربانيها، معبدها و پيكرهاي تندرست و قدرتمند خدايان يوناني نشاندهنده باور انسان هلني از قدرتهاي برتر جهانش بوده است.
«ترس نيز يكي ديگر از عواملي است كه انسان را به انجام آيينها و فرايض دينياش وا ميدارد. ابعاد بزرگنمايانه معابد هلني و پيكرهايي كه از زئوس نقش زده شده است، نمايانگر ترسي كرنشوار به بارگاه نيروهايي است که قادرند وي را كاملا خوشبخت و یا كاملا بدبخت كنند و وي را واميداشت تا يكسره در پي خشنودي آنان باشد و مراقب تا بوي قربانيان سوختني به مشام خدايان بر فراز اولمپ برسد.
«مانند تمامي اديان و به عنوان وجه مشتركي ميان تمامي آنها يونانيان نيز به زندگي پس از مرگ معتقد بودند. اصولا زندگي يوناني در انجام مراسم مذهبياش خلاصه ميشد اما باور به دنياي پس از مرگ آنان بدان شكلي كه مصريان باستان به جهان پس از مرگ ميانديشيدند نميتواند باشد.»[12]
آنچه كه ما به عنوان انديشه يونان باستان و مذهب هلني ميشناسيم مجموعه گردآوري شده توسط مردماني بوده كه در حين كوچهاي طولاني مدت خويش به اين قسمت از جهان از مردمان و تمدنهای مختلف وام گرفتهاند. هرچند مبحث جغرافيا را به سختي ميتوان فراموش كرد باری خلاقیت این قوم در گردآوری و شکل دادن به اساطیر را نمتوان نادیده انگاشت. نمونهاي از اين دست را ميتوان آنجايي يافت كه يونانيان به تمدن در حال شكوفايي مينويي (اژهاي) برخوردند كه مقدسات مركزيشان بعدها روي خصوصيات الهههاي يوناني تاثير گذاشت و خدايان هلني تا اندازه بسيار گستردهاي شكل تغيير يافته خدايان اژهاي (مينويي) بودند. «اكنون نيك ميدانيم که پيش از آنكه يونانيان از قومي بربر و بدوي برآمده باشند، تمدني مديترانهاي در حوزه درياي اژه وجود داشته كه مركزش در كرت (Crete) واقع بوده است. تمدن اژهاي، كه در هزاره سوم ق.م. پيشينهاي شكبهمند داشت، در سده شانزده ق.م به اوج خود رسيد و اين زماني بود كه تمدن مزبور تا سرزمين يونان - كه از آرگوليس (ميسنه)، (Argolis, Mycenae) آغاز ميشد گسترش يافت و مهاجمان دوري[13] (Dorians) در سده دوازدهم ق.م. آن را نابود كردند.
«در تمدن اژهاي نيز طبعا دين جايگاه خويش را داشت. اما اسناد بيزباني كه باستانشناسان تا كنون يافتهاند، براي روشن كردن ويژگيهاي دين اژهاي هنوز بسنده نيست. دين اژهاي همانند ديگر اديان باستاني نخست به گونهاي چندخدايي بود. در آغاز، سنگهاي مقدس را ميپرستيدند و در نزد آنان ستونها، سلاحها (به ويژه تبر دو سر)، درختان و جانوران هر يك آيين ويژهاي داشتند.
«در روزگار بعد، كه مفهوم انسانانگاري ايزدان پديد آمد، ايزدستان (Pantheon) كرت شكل گرفت و اسطورهها آفريده شدند. بازمانده اين اساطير را در بسياري از افسانههاي یوناني مييابيم؛ از جمله زايش زئوس (Zeus) در كرت، اوروپ (Europa) و ورزاي سپيد، بازآوردن كرتيها به دست آپولو (Apollo) به دلفي (Delphi) براي آنكه كاهنان آيين وي باشند، مينوتور (Minotaur) و... به هر حال، هنگامي كه كرتيها به سرزمين يونان كوچيدند، ايزدان اژهاي شكل هلني به خود گرفتند و سيماشناسي اصلي آنان دگرگون گرديد. بنابراين، آگاهي ما از ايزدان اژهاي بس اندك است.»[14] «دين يوناني بر پايه آيينها استوار بود، بر پايه تعداد قابل تغيير باورهايي خاص. دين هلني شبيه مذاهب اطراف خود (در دنياي باستان و مدرن) نبود زيرا مدعي جهانشمول بودن نميكرد، يونانيان ديگران را به كيش خود فرا نميخواندند، در مراسم معمول مذهبي شركت نميكردند، سلسلهمراتب سيستماتيك نداشتند، هيچ نوشته مذهبي يا كد اخلاقي نداشتند كه با باورهاي مذهبي بدان تكيه كنند. صاحبنظران رنسانس اعتقاد داشتند كه مذهب يوناني به طور ساده متشكل بود از يك گنجينه سرشار از داستانهاي افسانهاي گفته شده توسط نويسندگان و شاعران يوناني. به هر حال، دین يوناني به زبان ساده داستانهاي افسانهاي و اساطير غيرواقعي نبود، يك نظام درهم و برهم پيچيده كه هر ايالت - شهري داراي مقدسات خود بود و پيكره شهروندي آن را در اجتماعي حقيقي بنا ميكرد را در خود داشت. تقدس نقش مكملي را در دين و جامعه يوناني بازي ميكرد. تقدس وارد تمام قسمتهاي جامعه ميشد مانند مسائل داخلي و خانوادگي domestic affairs))، سازمان شهري، جنسيت، كشاورزي و جنگ. اين گونه باورها همچنين در چندخدايي بودن پيش از آن هم ديده شده است.»[15] يونانيان جايگاه مخصوصي را به دوازده خداي خويش اختصاص داده بودند. «آنان همچنين خدايان ديگر كه داراي تقدس كمتري نسبت به ديگر خدايان بودند و پهلوانان و قهرمانان و پريان را نيز ميپرستيدند.... علارغم اينكه خدايان دوازدهگانه داراي بيشترين اعتبار بودند، جنبههايي از شخصيتهايشان با اضافه شدن خدايان جديد دگرگون ميشد. يونانيان باور داشتند كه خدايان به طور برجستهاي موجوداتي اجتماعي بودند كه جهاني منظم را سر دست بالا گرفتهاند. خدايان به شكل انسان تصوير شدهاند؛ درست مانند خدايان رومي و اشكال تكامل يافته چندخدايي در ميان اقوام باستان. خدايان همچنين گاه در هیئت حيوانات ظاهر ميشدند. نكته قابل توجه اين است كه هر خدا در بر دارنده و نماينده بعد و كاركرد (خويشكاري) متفاوتي از زندگي يوناني بود. گاه خدايان به زير نامهاي متفاوتي پرستش ميشدند، به عنوان نمونه زئوس با نام اومريوس پرستش ميشد. يونانيان خدايان را براي توضيح و اثبات آنچه آنان به دليل كمبود توضيحات علمي، درك نميكردند، خلق ميكردند. به عنوان مثال، معتقد بودند خدايان طلوع و غروب خورشيد را كنترل ميكردند و خالق اساطير درباره اتفاقات طبيعي و غيره بودند.»[16]
يوناني باستان به جز پريان، الهههاي ديگر و خدايان كوچک و بزرگ ديگر دوازده خداي بزرگ و ثابت داشتند كه بر دنياي آنان فرمانروايي ميكردند و ازين قرار بودند: زئوس، هرا (Hera)، آتنا (Athena)، آپولو، آرتميس (Artemis)، هرمس (Hermes)، آرس (Ares)، هفائيستوس (Hephaestus)، آفروديت (Aphrodite)، پوزوئيدون (Poseidon)، دمتر (Demeter)، ديونيزوس (Dionysus) و آنان با وجود آنكه به شدت به خدايان دوازدهگانه وابسته بودند خدايان كوچك ديگر را نيز ميپرستيدند و به اوراكل (Oracle) از زبان ايشان باور داشتند. حال اوراكل چه بود؟ «يك كاركرد ابتدايي اوراكلها راهنمايي و نصیحت بود. در دوره آركائيك، يونانيان اندرزهاي اوراكل را در ارتباط با مذاهب و سياست و جنبههاي مختلف زندگي، كشف كردند.»[17] معابدي نيز به همين نام وجود داشته است. «محرابها به اوراكلها اختصاص داده شده بود تا اهميت آنها نشان داده شود»[18] و راي اين اوراكلها توسط كاهنهها و كاهنهاي معابد به مردمان گفته ميشد. كه قرباني شدن ايفيژنيا اوراكلي بود كه توسط كالكاس،[19] به آگاممنون دستور شد. «اوراكلها بسياري از تصميمهاي انسان درباره سلامتي، بيماري، صلح، جنگ، استعمار، مهاجرت، جرم و مجازات و ... را در دست داشتند.»[20]
در ميان آيينهاي خشنود كردن و پرستش خدايان، كه در بردارنده جشنها و قرباني كردن حيوان و انسان (كه ارزندهتر بود)، پيشكشها هم از اهميت خاصي برخوردار بودند و ارزش شاد بودن خدايان يوناني را از پيشكشهايشان ميتوان سنجيد: جام طلا، گندم، شراب، شير، عسل، آب و سره محصولات و گاه تقديم اين پيشكشها همراه با رقص و نمايشهاي مخصوص به خود بود.
«زندگي پس از مرگ براي يونانيان بسيار ارزشمند بود، آنان باور داشتند كه ارواحشان به سرزمين ديگري برده ميشود تا در آنجا به زندگي خويش ادامه دهد. انديشه آنان درباره مرگ يك تضاد چشمگير با ديگر شكلهاي اديان چندخدايي دارد. ديگر مذاهب چندخدايي باور داشتند كه بهشت و جهنمي در نهايت وجود ندارد. باور داشتند كه روح درست در لحظه مرگ به بدن ديگري فرستاده ميشود و اين تنها جنبهاي است كه دين چندخدايي يوناني را از باقي اديان جدا ميكند.
«آنان بر اين باور بودند كه بايد همه آنچه را كه در جهان ديگر نياز دارند با خود خاك كنند تا در آن جهان مورد استفادهشان قرار گيرد. از آن جمله جواهرات و لباس بود و حتي غذا را نيز به همراه مرده خاك ميكردند. شاهان نيز اسبها و سلاحها و گاه ديده شده كه همسران و بردههايشان را كشته و به همراه آنان خاك كردهاند تا شاه در جهان ديگر خانواده خود را داشته باشد! حتي جسدها را نيز موميايي ميكردند تا در جهان ديگر به راحتي مورد استفاده قرار گيرد.
«يكي ديگر از شباهتهاي دين چندخدايي يونانيان با ديگر اديان چندخدايي دنياي باستان، زميني بودنشان بود. فرهنگها و مكانهايي كه مردمان در آن ساكن ميشدند و بهخصوص احترامي كه اديان نخستين براي طبيعت و زمين قائل بودند از جنبههاي بارز آنان بود.»[21]
همچنان عدهاي از صاحبنظران بر اين عقيده پافشاري ميكنند كه يونان باستان فاقد دين بوده است. چنانكه گفته شد اگر بتوان از حصار پيچ در پيچ تعصب خارج شد، به راحتي ميتوان پذيرفت آنچه يونانيان به عنوان مراسمي براي خشنود كردن يا ترس يا باوري عميق در برابر نيرويي فراتر از خودشان، به جاي ميآوردند، به راحتي كيش، آيين و يا مذهب و حتي دين نام ميگيرد. آنچه كه صاحبنظران و دينشناسان را از پذيرش آن باز ميدارد، ديدگاه سنتي نسبت به دين است. شايد قدري شكل ظاهري اديان و مذاهب با يكديگر متفاوت باشد اما آن چيزي كه در اين مبحث مورد نظر است، فضاي ذهني انسان پرستنده است كه در هر روي چه باستاني و چه مدرن در حال كرنش به پديدهاي عظیم و بسيار بالاتر از خودش است و ديگر اينكه شايد بتوان انسان باستان را در سرسپردگي نسبت به نيرويي برتر و به عنوان آفريننده او پذرفتنیتر از انسان مدرن دانست. براي انسان هزاره سوم اديان به تواريخ پيوستهاند و خداي قدرتمندي كه زندگي و خوشبختي آنان را رقم ميزند، وجود ندارد. زيرا او چند سد سال است كه ياد گرفته چگونه درهاي ممنوع را باز كند و خود سكان كشتي زندگياش را ناشيانه در دست گيرد و چه بسا انسانهاي هزارههاي بعدي نيز به ادياني به ديد خودشان به غايت بهتر و قدرتمندتر باور داشته باشند و ديدگاهي چون متعصبان امروز نسبت به اديان ما داشته و يا نگاهي اسطورهاي به ادياني كه تاريخ بشريت را درنورديدهاند خواهند داشت و درست در همين جاست كه اسطوره و مذهب به هم پيوند ميخورند. اصولا مذاهب و اديان جايگاه ويژه اساطير هستند. آنچنان وقايع در تاريخ و اذهان ميپيچند و تكرار ميشوند كه عصاره باقي چيزي جز اسطوره نيست. عهد عتيق به روشني كتاب اساطير يهود است. وجود انسانهاي درون كتب مقدس و يا خارج از آنها به گونهاي در ادوار تاريخي و در ذهن ابناء بشر تكرار شده است كه انعكاس آن دنياي آيندگان را نيز در بر ميگيرد. نوح و پسرانش باري وجود داشتهاند يا خير، يا طوفاني فراگير زمين را در بر گرفته باشد يا خير، نوح ابدي شده است و هر چقدر زمان بگذرد نه كوچكتر ميشود و نه بزرگتر، نه به زمان حال نزديكتر ميشود و نه دورتر. گويي مسكون در گوشهاي از زمان ايستاده است و زمان كه تنها بر اساطير كارگر نيست، از آن گذر نميكند.
هنگامي كه از اساطير سخن ميرود، گويي مفهومی مجازي از عصاره در ذهن متبادر ميشود. يعني اسطوره به معناي عصاره همه آنچه كه در طول زمان در پي آن بوده تا بدان اشاره كند است. مانند شخصيت امام حسين كه اسطوره معصوميت و شجاعت شده است. گويي اساطير به تمام معنا چكيده دنيايي هستند كه انسان هماره در آرزوي بازسازي آن است و اين در ممارست با فرايند غريزي قهرمان پروري جوامع قرار ميگيرد. گويي انسان در هر نفس تاريخش را دم ميگيرد. معناها هرگز نابود نميشوند تنها عصر در پي عصر پس ذهن آبايي ما انباشته ميشوند.
آیین قربانی در ایلیاد
«هشت قرن پيش از ميلاد، هومر تمدن يونان را كه به نظر ميآيد متعلق به قرنها پيش از خود اوست در ايلياد (و اوديسه) ميسرايد. با در نظر داشتن وجههاي ديگر زندگي در دوران كهن، هومر در ايلياد يك چشمانداز از قرباني كردن را نشان ميدهد. بدين منوال كه براي خشنود كردن آپولو، كه توسط سركرده آخاييها، آگاممنون به كاهنش[22] توهين شده بود، قشون آخاييها يك قرباني دسته جمعي (عيد گاوكشان) با قرباني صد گاو پيشنهاد دادند. هومر آيين قرباني را از آن دمي كه آخاييها پا در راه فتح تروا ميگذارند تا آخرين سرود نيايش براي خداوند را گزارش ميكند. بسياري از اصول و مراسم قرباني كردن از منظر هومر شباهت به آنهايي دارد كه در زمان خود وي نيز وجود داشته است. شباهتها در بر دارنده رابطهاي راستين ميان آيينهاي قرباني كردن دوران پيش از هومر و سده هشتم پس از آن ميباشد.»[23] قربانيهايي از اين دست در ایلیاد بسيارند.
منظرهاي قرباني كردن در مقبرههاي سنگي هايجياتريادها
(The Hagia Triadha)
نمونههاي مقبرهها و معابدي كه زين پس ميآيند همه متعلق به خاك يونان و از اكتشافهاي باستانشناسي هستند:
«شواهد براي آيين قرباني كردن در دنياي پيش از هومر محدود است، دانش ما از اين آيينها كامل نيست. هيچ نوشته پيش از هومر روند قرباني كردن را با جزئيات شرح نميدهد، اما تصاوير آيينهاي قرباني كردن از زمان هنر پيش از هومر ميتوانند كمك كنند تا قدري نور به تاريكي آن بتابانيم. هماكنون، كاملترين تصوير آيين قرباني پيش از هومر متعلق به مقبرههاي سنگي هايجيا تريادها است. اين مقبرههاي سنگي كه در كرت و مربوط به اواخر عصر برنز (1200 ق.م.) هستند، تجسم منظر قربانگاه، جاييكه قربانيها و تقديمهاي ديگر به محراب الهه (خدا) آورده ميشوند، هستند. جنبههاي اين قربانيهاي آييني در دو سوي مقبرهها نقش شدهاند. در اين آيينهاي قرباني كردن منقوش بر مقبرهها، شباهتهاي بسياري با آيينهاي قرباني دوران تاريخي ميبينيم.»[24]
«همچون بسياري منطقههاي زندگي دوران باستان، ما نميتوانيم به طور قطع روند دقيق قرباني كردن را كه در يونان باستان اجرا ميشد را بازگو كنيم. قرباني كردن آنچنان ميان يونانيان رايج بود كه همه روند آن را ميدانستند، بنابراين كسي خود را براي نوشتن آن آزار نميداد. به هر روي، قرباني كردن در موقعيتهاي خاص، هرازگاهي توسط تاريخنگاران يوناني درج شده است؛ همچنين شاعران گاهگاه اشاره به مراسم و سنتهاي قرباني كردن در آثارشان داشتهاند و با ذرهذره گردآوري اطلاعات از اينها و منابع مشابه، دانشمندان قادر به بازسازي عمل قرباني كردن شدهاند.»[25] تفسيرهاي دكتر والتر بوركرت يك شكل شفاف و موجز از چگونهگي آيينهاي قرباني حيوانات در یونان ارائه ميكند. اين «سر راست و به دور از روند معجزهگونه آن است: ذبح كردن و مصرف يك حيوان خانگي اهلي براي يك خدا.»[26] شايد بدين معنا است كه خوردن و به ياد آوردن آن چيزي كه خدايان اهدا كردهاند که مناسبتی نیز با آیینهای شکرگزاری نیز پیدا میکند.
«يونانيان باستان در زمان قرباني و مراسم جشن آن بهترين لباسهاي خود را ميپوشيدند و اگر ميتوانستند لباسهاي نو بر تن ميكردند تا نشان دهند در مراسم خاصي شركت كردهاند و با هر روز زندگيشان تفاوت دارد.»[27]
آيينهاي قرباني انسان
در زمينه قرباني شدن انسان در يونان باستان كتابي توسط دنيس د. هاگز (Dennis D. Hughes) به سال 1991 نوشته شده است. كه به بررسي شواهد بر آمده در معابد باستاني ميپردازد و گاه انسان حيران ميماند كه اين آثار باقي مانده، انسانهايي هستند كه به مرگ محكوم شدهاند يا با تقدس به خدايان تقديم شدهاند.
«در 480 پيش از ميلاد تميستوكلس، سه ايراني را براي ديونيزوس قرباني كرد.»[28] اين ايرانيان گفته ميشود كه اسراي نظامياي بودهاند كه در يكي از جنگهاي هخامنشيان با يونانيان اسير شدهاند. همين نمونه اشاره به آيينهاي قرباني انسان در حدود پنج تا هشت قرن پيش از ميلاد دارد كه مصادف با شكوفايي فرهنگ آتن نيز هست.
«باستانشناسان به دفعات قرباني انسان را به عنوان توضيح كشفهايشان: به استخوانهاي كودكان مينويي در كرت به همراه آثار بريدگي با چاقو، اسكلت يك جوان خوابيده بر يك سكو به همراه يك چاقو نشسته بر سينهاش، اسكلتهاي گاه بسته شده در حجرههاي آرامگاههاي ميسنهايها (Mycenaean) و سيپريوتها ((Cypriot و مراسم به خاكسپاري دوگانه مرد - زن،[29] استناد كردهاند. اگر تفسيرها و دعويهاي باستانشناسان درباره منابع باستاني قابل قبول باشد، آنان معرف تصويري وحشيانه و خونين از مذاهب يونان باستان، از عصر برنز تا زمان تاريخي هستند.»[30]
قربانيان زندانيان محكوم به مرگ و اسيران جنگي را در بر ميگرفتند تا دوشيزگان زيبا.
قرباني کردن اسماعيل توسط ابراهيم قابل مقايسه با مسئله قرباني كردن پسر اول در ميان اقوام كهن است. آنان معتقد بودند كه قرباني پسر اول براي خداوند يكي از باارزشترين قربانيهاست.
قرباني كردن باكره در يونان باستان
قرباني كردن انسان به عصر برنز باز ميگردد و در ميان امپراتوري آزتك، اقوام كلت و اژهاي و يونانيان ديده شده است و چه دوست داشته باشيم چه نداشته باشيم قرباني انسان 5000 سال با ما بوده است. امروزه ثابت شده است كه يونانيان (هرچند نظريات گوناگوني وجود دارد) دوشيزگان را قرباني ميكردهاند كه با گشايش آن به ريشههاي قرباني ايفيژني و خاستگاه آن بهتر دست مييابيم و ديگر اينكه قرباني دوشيزگان در يونان باستان و تمدن اژهاي ملغمهاي از آيينهاي تشرف و قربانيهاي حقيقي بودند كه در فاصله اين دو به تعداد بيشماري آيين ميرسيم كه در آنها باكره هم سمبوليكي و هم به صورت واقعي قرباني ميشود:
«معمولا قرباني با از دست دادن خون از بين ميرود. اغلب خون قرباني را جمع ميكردند تا در هنگام جشن به عنوان معجون و شراب افشاني و يا پيشكش به خدايي مورد استفاده قرار دهند. با در نظر گرفتن مشاهدات حقيقتي وجود دارد كه اين گونه قربانيها لذتبخش و لازم بودهاند و در حقيقت عمل قرباني كردن دوشیزه اتفاق میافتاده است اما هماره به اين گونه نيز نبوده است. ... جين الن هريسون (Jean Alen Harison) اشاره ميكند كه قرباني كردن باكره يك جشن تشرف است نه بريدن گلوي يك دختر. او معتقد است كه قرباني كردن بدين شكل در خانواده جشنهاي تشرف جاي ميگيرد و تمامي اينگونه جشنها از همان جشنهاي ابتدایی باروري جدا شدهاند. هدف یک جشن تشرف به عنوان نمونه وارد كردن يك پسر به دنياي مردان است و در روند آن بر دو نكته تاكيد ميشود: مرد بايد يك جنگجو و يك پدر باشد. براي ساختن يك جنگجو رنجهاي هراسناك بر وي متحمل ميشود كه گاه حتي به مرگ نووارد ختم ميشود و اگر هم به مرگ ختم نشود، مرگي ساختگي است (يعني مرگ را بازآفريني ميكنند). مرگ با رستاخيز همراه است. زماني كه پسر به عنوان يك مرد دوباره زنده ميشود در حقيقت تبديل به يك قهرمان شده است. در واقع او ديده شده كه از يك كودك صرف به يك نانآور و حمايتگر تغيير ماهيت داده است. آنچه تشرف انجام ميدهد ضمانت اين تغيير ماهيت است.
«زماني كه تبديل به يك نانآور ميشود بدين معناست كه آمادگي چيدن ميوههاي زمين را دارد و در نهايت بدين معناست كه نووارد نياز به ازدواج با مادر زمين را دارد. اين مادر زمين است كه دانش ضروري را درباره همآغوشي دارا است و بنابراين نووارد ميتواند با زمين ازدواج كند. پس از ازدواج با زمين محصول ميتواند از زمين برآيد و او ميتواند با يك باكره مناسب ازدواج كند. در بخشيدن باكرهگي به نووارد است كه دختر قرباني ميشود. زماني كه پسر به مرد تبديل ميشود دختر هم به همسر و مادر تبديل شده است. در جشن تشرف ما شاهد مرگ باكره و تولد مادر هستيم. باور تشرف به عنوان يك گذار، ايده مرگ نووارد و تولد دوباره او را در بر دارد.
«در برابر تمام اين آيينها، مرگ حقيقي باكرهها نيز به عنوان گذر از دنياي كنوني و به جهان باقي مردگان شناسايي شده است.
«قرباني كردن يك باكره عملي وحشيانه است. هيچ تفاوتي با جنگ ندارد. رنه جرالد با درايت بر اين نكته تاكيد ميكند كه هدف قرباني كردن پيشبيني كردن وقايع از جمله جنگ كه قدرت اين را داشته كه به قرباني كنندگان صدمهاي بزند، بوده است. دليل يك چنين قربانياي ايده خوبي براي منحرف كردن فكر از عمل وحشيانه قرباني كردن است.»[31]
يونانيان بر اين باور بودند كه با قرباني كردن يك باكره ميتوان جلو جنگهای عظيم و قريبالوقوع را گرفت و اعتقاد داشتند كه اگر خون يك نفر بتواند جلوي ريخته شدن خون صدها نفر را بگيرد نيك نيز هست.
«انتخاب يك باكره به عنوان قرباني از انتخاب بهترين قرباني برون ميآيد. نخست بهترين قرباني، قرباني است كه: اول، به راحتي مهار شود. دوم، يك قرباني مناسب بايد رها از قيد خانواده باشد كه خويشاوندان در پي خونخواهي برنيايند. در آخر يك قرباني مناسب بايد بيارزش باشد. از تمام افراد يك جامعه يك دختر باكره بيشتر به معيار ميآيد (در آن دوران). بايد گفته شود كه بيشترين كسي كه باید قرباني شود رهبر يك جامعه است مثل يك شاه. اما شاهان به راحتي قابل دسترسي نيستند. جنگجويان نيز به دليل فضای جنگ و خطر اسارت پس از آن ميتوانند قربانيان مناسبي باشند. اما آنها نيز به سختي قابل دسترس هستند و معمولا همپيماناني دارند كه از آنان دفاع ميكنند. همسران به صورت ميانگين خانوادههايي دارند كه به خونخواهي آنان ميآيند. بنابراين يك باكره بهترين قرباني است.
«بايد در نظر گرفته شود كه انتخاب يك باكره هيچ ارتباطي به معصوميت جنسي او و آگاهياش ندارد. به اين واقعيت ارتباط دارد كه او ازدواجناکرده و بدون تعلق است. تنها بعدها مفهوم معصوميت و پاكي به آيينهاي قرباني دوشيزگان راه يافت. در اصل باكره يك قرباني مناسب بود.
«پيشينههايي از قرباني كردن انسان در فرهنگ يونان دوران تاريخي نيز وجود دارد. اما يونانيان به اجبار قانون باور دارند و به اين باور رسيدهاند كه قرباني انسان لذت بخش نبوده است. اما قرباني كردن قسمتي از دين باستاني آنان بوده و انسان در گذشته اين تمدن قرباني ميشده است. در اساطير نمونههاي قرباني انسان كمابيش ديده ميشود. داستان جنگ تروا با ايفيژنيا، پولكسينا[32] (Polyxina)، نجيبزادگان تروا و فرزند هكتور همراه است و لوكرينها كه تعداد زيادي دختر را به مرگ سپردند تا به برابري تجاوز كاساندرا[33] توسط آژاكس پاسخي داده باشند. كاملا مشخص است كه آندرومدا[34] براي قرباني شدن در نظر گرفته شده بود اما پرسئوس نجاتش داد.
«در اين خصوص حتي شواهد باستانشناسي نيز وجود دارد كه قرباني كردن انسان در تمدن مينويي باب بوده است. با وجود اينكه دلايل كمي وجود دارد كه مينوييها انسان قرباني ميكردند، هنوز پرسشهاي بیپاسخی وجود دارد كه آيا بازنمايي هنر آنان تجسم رويدادي واقعي نبوده است؟ يك اظهار نظر قدرتمند بدين امكان وجود دارد كه اين بازنماييها سمبوليك هستند و باور اينكه خدايان خواستار چنين قربانياي هستند، اغلب وارد حيطه رمزپردازانه اديان ميشود.
«در مورد ايفيژنيا، آرتميس قربانياش را به تاوان زشتي اخلاقياي كه در حقش روا شده بود، درخواست كرد اما معمولا آرتميس قادر بود قربانياش را با پرتاب تيري از كمانش از بین ببرد.
«مرگ به وسيله مرض و بيماري در كمپهاي سربازان معمولا به قرباني كردن براي آرتميس ختم ميشود. اينگونه است كه قرباني كردن در اين نمونه نشانه تغيير زندگي به مرگ است. قرباني كردن ميتواند نشانه تغييرهاي ديگري هم باشد. در نمونه كرونوس،[35] قرباني كردن فرزندانش نشانگر تبديل از يك لحظه به لحظهاي ديگر است. در حقيقت، تعداد قابل توجهی از اساطير يوناني نشانگر مرگ به عنوان تبديل از يك حالت به موقعيت ديگري هستند.
«رابرت گريو[36] (Robert Grave) اشاره ميكند كه قربانی كردن انسان، همچون قرباني كردن ايفيژنيا، در حقيقت برداشتي نادرست از يك آيين كهن است. او فكر ميكند كه ايده يك چنين قرباني كردني از تصويرهاي ذهنيِ نشانگر يك قهرمان در حال شكست دادن يك غول آمده است. تصویر نشان از نبرد غول با قهرمان دارد و درنهایت غول مغلوب میشود. در اساطير باستاني غول پس از شکست خوردن، به صورتي تغييرناپذير تبديل به زني زيبا شد. اين زن از غول سرچشمه ميگيرد. چنين زني ممكن است الهه هنر (به عنوان نمونه قريحه شاعري) قهرمان شود. تصوير نشانگر اين رويداد، قهرمان را نشان ميدهد كه به غول و سرچشمه زن خنجر ميزند و هدف آن نشان دادن این از تبديل غول به زن با چاقو زدن است. بدبختانه بعدها مردم این تصوير (كهن ذهني) را اينگونه تعبير كردند كه زن چاقو خورده است.[37] هر دو قرباني شدن ايفيژنيا و پوكسينا ميتواند در اين موقعيت مفهومي ديده شود»[38] و آنچه که اکنون به ما و عصری که در آن به سر میبریم رسیده است شکل هزارگونه شده آنها است. طبعا ما هرگز به آن اشکال ازلی اسطوره دست نمییابیم اما به روح و درونمایه آن میتوان نزدیک شد.
«در هر دو مورد ازدواج با آشيل و تبديل شدن شكل باكره به عروس در نظر گرفته شده بوده است. اما هر دو دختر رنج ميكشند و نه آشيل. ايفيژنيا هديهاي به آرتميس بود در حاليكه پولكسينا هديهاي به آشيل.
«نمونههايي از باكرههاي قرباني شده در اساطير كهن يونان از این قرار هستند[39]:
· ايفيژنيا، دختر آگاممنون و كليتمنسترا
· پولكسينا، دختر پريام و هكوبا
· قربانيهاي لوكرينها[40] (Locrians)
· دختران اركتئوس[41] (Erechtheus)
· آگلوروس[42] (Aglaurus)
«فريزر ((Frazer در درخت طلايياش (Golden Bough) تعدادي از قربانيان انسان را كه توسط يونانيان قرباني شدهاند را توضيح داده است. فريزر همچنين اشاره ميكند كه اولين شاه روم قرباني شده است. شماري تمدن كه به روميها سرسپاريدند نيز، انسان قرباني ميكردند.
«مسيحيت نيرويي است كه قرباني انسان را از قلمروهاي روم پاك كرد اما نه تا پيش از دوران سلطنت كنستانتين (306-337 پ.م).
«يك زن شوهردار هرگز قرباني نميشد در حاليكه باكرهها بيشتر در دسترس قرباني شدن قرار میگرفتند تا دیگران.
«در باب قرباني كردن باكره بسيار ميتوان گفت، اما بيشتر اينها در ارتباط با واقعيت قرباني شدن باكرهگي او با ازدواج است. در اين مفهوم ميتوان گفت باكره مرده و مادر متولد شده است. اما اين تنها با مرگ به صورت سمبوليكي ارتباط دارد. يونانيها از ازدواج چنين استنباط ميكردند. اما در اين باور كداميك قديميتر است؟ داستان قرباني شدن ايفيژني يا پولكسينا؟ هر دو باكره و هر دو قرباني شدند. شگفت اينجاست كه ايفيژنيا را به نام ازدواج با آشيل فريفته و قرباني كردند و پولكسينا بر گور آشيل قرباني شد چرا كه او نزيست تا دعوي ازدواج كند و در هر دو مرگ اتفاق ميافتد.
«در نظر بگيريد چه بر سر ايفيژنيا و پولكسينا آمد. پيش از هر چيز بايد باكره را ميگرفتند. مردان ايفيژنيا را فريفتند اما با استفاده از زور با پولكسينا روبرو شدند. بعد بايد يك جشن و هيئت مهم به راه ميانداختند. رقت در فريادهاي دادخواهانه قرباني را مجسم كنيد. عدهای قرباني را نگاه ميداشتند و ديگري (كه اغلب ميبايست كاهن ميبود) گلوي قرباني را ميبريد. پس از آن خون ميبايد برون ميريخته و اطراف مذبح را فرا ميگرفته است. در مورد قرباني حيوان پس از قرباني گوشت آن را ميخوردند اما در مورد قرباني انسان هيچكس بدن انسان را نميخورد. ميگويند كه شراب يا ترياك براي ساكت كردن قربانيان نا آرام مورد استفاده قرار ميگرفته و بستن دهان قرباني براي جلوگيري از سر و صداي و ناآرامیهای او نهايت بيرحمي بوده است.
«درونمايه باورهايشان را در نظر بگيريد. ايفيژنيا براي وزيدن باد براي سفر ناوگان اعزامي به تروا بايد قربانی میشده است؛ هرچند اين ناوگان براي گرفتن جان شايد بيش از صدها هزار نفر، مرد و زن در نظر گرفته شده بوده است. تعدادي در دريا مردند كه از طرف يونانيان مرگي توامان با آرامش در نظر گرفته شده است. ديگران در ميدان نبرد كشته شدند و تعداد بسياري نيز از امراض کشنده مردند. در حقيقت او قهرمانانه مرد در حاليكه ديگران در پوچي و بيهودگي مردند. عدهاي گمان ميكنند كه پولكسينا خود مرگ را بر بردهگي ترجيح داد. براي او مرگ راحتتر بود. امروزه ما احساس ميكنيم اين قتلها در نهايت بيرحمي اتفاق افتادهاند اما اين بدین علت است كه ما شريك ايمان و باور يونانيان باستان نيستيم.»[43]
آگاممنون قرباني كردن ايفيژنيا را برنامهريزي كرد. كليتمنسترا ((Clyemnestra، مادرش بعدها وي را بدين خاطر كشت و برادرش اورستس ((Orestes نیز مادر را از بين برد.
«پولكسينا براي دفاع از ترواييها به بردگي گرفته شد و خانوادهاش قادر به گرفتن انتقام او نبودند. اما آتنا از زيادهروي ظفريافتهها با ترواييها ناخشنود بود. اينكه پولكسينا براي زيادهروي يونانيان سلاخي شده است به راحتي ميتواند مورد بحث قرار گيرد. او (آتنا) از پوزوئيدون (Poseidon) پس از تجاوز آژاكس به كاساندرا خواست تا سيل و طوفان بر آنان فرو افكند و او چنين كرد و تعداد قابل توجهی كشتي و انسان غرق شدند.
«ايفيژنيا قربانياي بود كه در دام ازدواج دروغين با آشيل افتاد. او شاهزاده و دختر بزرگ آگاممنون نيز بود و هرچند آشيل خود در برابر آگاممنون ايستاد، باری دوازده مرد تروايي را براي مراسم به خاك سپاري پاتروكلوس (Patroclus) قرباني كرد. هومر تنها ميگويد: “سپس او رفت تا عملي شيطاني را تمام كند - او دوازده مرد شجاع؛ پسران نجيبزادگان تروايي را، از تيغ شمشير گذراند و آتشي برپا ساخت تا شعلههاي بيرحم از آنان تغذيه كنند.” [44]
«درباره پولكسينا نيز برخي داستانها از اين قرارند كه او آشيل را براي كشتنش (توسط پاريس) فريفت و پس از مرگ، روح آشيل خواستار قرباني شدن وي شد.
داستان ديگر قرباني كردن، از مينوتور (Minotaur) است. هر نه سال هفت دختر و هفت پسر از آتن به كرت براي گم شدن در لابيرينت[45] Labyrinth)) و براي خوشآمدن مينوتور فرستاده ميشدند. تزئوس (Theseus) شاهزاده در حقيقت داوطلب شد تا يكي از قربانيان مرد باشد. مسلما سرنوشت او با قرباني شدن خاتمه نيافت؛ او آنقدر به مينوتور با مشتهايش ضربه زد تا توانست به آتن بازگردد اما باقي قربانيان گم شدند.
«يونانيان باستان با قرباني كردن انسان كه با مرگ همراه بود چندان موافق نبودند، بنابراين تصاوير چنداني از آن به دست نيامده است.
«در موارد نادري هم باكره كشته ميشد تا با خدايي ازدواج كند چراكه اين مرگ وي را (جاودانه) به قلمرو روحاني ميفرستاد. اما خدايان يوناني به نظر ميرسد كه عروسهاي ميرا را ترجيح ميدادند. در مواردي نيز با يك باكره مانند مايملك رفتار ميشد و مرگ باكره به عنوان يك هديه به خدايان قلمداد ميشد (زيرا از پیش به خدا بخشوده شده بود).
گاه عدهاي ميبايد قدرت خود را با كشتن ديگري ثابت ميكردند. باكرهها اغلب هدف اين عمل قرار ميگرفتند، كه بايد قتل در نظر گرفته شود كه بارها از طريق سياستمداران محق دانسته شده است. يك كاهن ممكن بوده خواهان مرگ دختر شاه شود تا نشان دهد او قدرتمندتر از شاه است. يك زن ناسازگار ممكن بود قرباني شود تا پيامي باشد براي ديگر زنان. در هنگامه جنگ زنان ممكن بود به دليل اينكه متعلق به دشمنان هستند كشته شوند.
«زمانيكه زنان خود مهمترين الههگان[46] بودند، ارتباط بين رابطه زناشويي و تولد شناخته شده نبود. مردم به صورت غريزي با يكديگر ميآميختند و كاملا شگفتزده ميشدند هنگاميكه كودكي به دنيا ميآمد. بعدها زماني كه روابط بهتر شناخته شد، مردان ميخواستند مطمئن باشند كه كدامين كودكان از آن آنان هستند و براي تايين چنين منظوري به دنبال دختران باكره رفتند و سپس آنان را زنان خود كردند.
«ازدواج باكره را ميكشد و به زن زندگي ميبخشد. اما بايد آگاه بود زيرا بعضي مردم رابطه زناشويي را با مرگ يكي انگاشتهاند و فكر ميكنند كه مرگ يك دگرگوني از حيات زميني به جايگاه روحاني و حيات باقي است. اما گام از زناشويي تا مرگ بسيار فراخ است. اين مرگ به معناي عمل باروري و به وجود آمدن زندگي ديگري در ميان اقوام كهن در نظر گرفته ميشده است.
«دوستان آشيل ميخواستند پولكسينا (Polyxena) را بر قبرش قرباني كنند و بدين وسيله تصور ميكردند كه میتوانند آنان را در جهان باقي به يكديگر پيوند بزنند. او گلوگاهش را عريان كرد و گفت تا ماداميكه پيكرش را نيالودهاند ميتوانند قربانياش كنند. ايفيژنيا در مقام انتخاب نبود او توسط پدرش به نام ازدواج با آشيل فريفته شد. اما آرتميس وي را با يك گوزن درست در لحظهاي كه چاقو پوستش را لمس كرد، عوض كرد.
«اما جشنهاي تشرف در يونان باستان قسمتي از مراسم ازدواج بودند. اگر باكره ميبايست كه با يك خدا ازدواج كند، كاهن ابتدا با وي همآغوشي ميكرد. در شكلي ديگر (قرباني حقيقي) نيز تصور ميكردند كه باكره نياز به گذشتن از جهان روحاني دارد و در اين حالت گلوي وي را ميبريدند و ميگذاردند آنقدر خون از دست بدهد تا بميرد. او را بر تختهاي ميبستند تا از مقاومت وي جلوگيري كنند. اين قربانيان معمولا عريان توصيف شدهاند اما در هنگام بسته شدن بر آن تخته پيكرشان پوشيده ميشده است.[47] فريادها و گريهها و مقاومت باكره فضاي خوشايند جشن را از بين ميبرد. پس از آن مذبح سراسر بر هم ريختگي و خون بود كه بايد شسته و پاك ميشد. جسد دختر را نيز براي به خاكسپاري ميبردند. يونانيان باستان باور داشتند كه اين براي پيروزي در جنگ و يا براي جلوگيري از ريخته شدن خون تعداد بيشماري انسان الزامي است و تصور ميكردند كه اگر خون يك باكره جلوي ريختن خون هزاران انسان را بگيرد، بسيار شايسته نيز هست.»[48]
در ايفيژني در اوليس اوريپيد، وي از پدرش درخواست ميكند تا وي را نبندند و او خود به مذبح خواهد آمد. اين نشان ميدهد كه قرباني کردن انسان به چنين شكلي اعمال ميشده است و ديگر اينكه قرباني را با زور ميبردهاند و يا ميبستهاند.
«در كرت باستان الهه بسيار مهم بود و هدايا از مردان به الهه نبود بلكه از الهه به مردان بود. هنگامي كه يك مرد از خود شجاعت نشان ميداد و قدرتمند بود و از جامعه خود در برابر نیروهای شر دفاع ميكرد، از الهه وعده همخوابگي دريافت ميكرد. يك اژدهاي خوابيده نشان داده ميشد و الهه كه از درون اژدها بيرون ميآمد تا به او خوشامد بگويد.»[49] این یک تصوير کهنالگویی اساطیری است و به عنوان اسطوره مادر شناخته میشود. «تصويري که با گذشت زمان به نظر ميرسد كه اژدها تبديل به زن شده است و اين همان غول در تصوير كهن يوناني است كه تبديل به زن شده است و در این اشکال به نظر میآید که قهرمان، زن (اژدها-غول) را كشته است و اين آغاز قرباني زن-باكره بود.»[50]
آيينهاي قرباني و زيباییشناسي خون
باور ما از خون به زير اعماق حجابهاي خودآگاهيمان رفته است. انسان پيش از تاريخ هستي محض بود. خون براي انسان پيشين تابو و داراي قدرتي نهفته بود. براي ما خون همان قدرت را دارد با اين تفاوت كه قدرت آن و آگاهي ما به زير سراپردههاي فراموشي رفتهاند.
خون يعني مرگ و زندگي، هر دو. عشق و نفرت هر دو. شايد با كمي تفاوت همه معناها در آن يافت ميشود.
هر زندگياي، هر جانداري در اين جهان صاحب خون است. حتي گياهان كه داراي خون سبز گياهي هستند و زمين كه نفت خون اوست. تيرههايي از سرخپوستان معتقدند كه نفت خون زمين است و اگر آن را بيرون بكشيم زمين ميميرد. امروزه زمين در قسمتهايي كه نفت آن كامل بيرون كشيده شده و تمام شده، بسيار باير است و هيچ گياهي در آن نميرويد.
نوشيدن سمبوليكي خون عيسي به همان آيين انسانخواري و درون بردن انرژي او از طريق گوشت و خونش باز ميگردد. قرباني كردن سالانه عيسي، بازمانده آيينهاي قرباني كردن انسان ميان اقوام ابتدايي و يك سمبول عظيم قدرتمند از قرباني كردن انسان به شمار ميرود و به شکل دیگر به باورهای قدرتمند انسان پیشین از انرژی نهفته در خون است.
هالوكاست به عنوان نمونه قرباني شدن انسان براي ناصافي خون است.[51]
«ارزشهاي ديگري نيز به خون نسبت داده ميشد بدين منظور كه انسان پيشين باور داشت كه خدايان در خون زندگي ميكنند و آن را مقدس ميكنند. فرهنگهاي ديگر لمس كردن خون را، بهخصوص خون مرده (به دليل ناپاكي آن خون) را ممنوع كرده بودند. در برخي اقوام خوردن خون باب بوده است و گفته ميشود كه اين آيين خونخواري هنوز در ميان برخي اقوام (تانزانيا) وجود دارد. افسانه خوانخواران و ومپايرها (Vampire) از باور بشر از نيروي نهفته در خون ميآيد.»[52] در برخي مذاهب آيينهاي سمبوليكي يا واقعي تغذيه از خون تكرار ميشوند.
فاست با خون خود با شيطان پيمان ميبندد. خون براي شيطان ارزش بسزايي دارد. فاست چيزي بسيار باارزش را ميدهد تا چيزي باارزش نيز دريافت كند.
همواره اين خون است كه بيمار ميشود و به مادهاي معتاد ميشود.
انسان چگونه ميتواند به قدرت بيكراني به نام خدا چيزي تقديم كند؟ به نظر خونريزي براي يك خدا يا الهه هديهاي چشمگير به شمار ميآيد. پس ارتباط خونريزي و آيينهاي قرباني تنگاتنگ به يكديگر پيوستهاند و هر آيين سمبوليكي زماني در دورانهاي پيش از تاريخ عملكردي حقيقي بوده است.
قرباني انسان براي انسان مدرن يك تابو شده است اما زماني انسانها در فرهنگهاي گوناگون بدان باور داشتهاند.
قربانيهايي كه خون در بر داشتند عمدتا براي پاك كردن گناه برپا ميشدند. به همين دليل مسيحيان به قرباني كردن دوباره اعتقاد ندارند چراكه باور دارند كه مسيح يكبار خود را براي گناه تمام بشريت قرباني كرده است.
گفته ميشود كه همنوعخواري با قرباني انسان ارتباطي تنگاتنگ دارد و نمونه بارز آن را در اساطير، كرونوس ميدانند كه توانست تمام فرزندان خود جز زئوس را بخورد. شايد از اين بتوان به درون بردن نيرو (و قدرت) فرزندانش تلقي كرد، هرچند كه روايت اسطورهاي بر اين است كه او از هراس از كف ندادن قدرت فرزندانش را بلعيد.
ارتباط همنوع خواری را میتوان در گوشتخوار شدن او دانست. انسان هزاران سال است که به خوردن گوشت روی آورده است. تاریخ تمدنی که پس پشتمان قرار دارد سرشار از نمونههای همنوعخواری است که خواسته و ناخواسته اتفاق افتاده است و قدم آن نیز به ساحت سحرآمیز اساطیر کشیده شده است.
مفاهيم قرباني در دين يهود و مسيحيت
براي بهتر روشن شدن اين مبحث به بازتاب آن در ادياني مانند يهود كه آيينهاي قدرتمند قرباني كردن را در خود دارند و مسيحيت كه سمبول قدرتمند مسيح به عنوان بره قرباني را در خود دارد مورد بررسي قرار ميدهيم:
«عمل قرباني كردن در يهوديت بسيار روشن است و به دو وجه خوني (حيوانات) و غيرخوني (شراب يا سره محصولات) تقسيم ميشود. قرباني خوني نيز به هالوكاست[53] (Holocausts)، تقديميهاي گناه[54] و تقديميهاي صلح[55] بخش میشود.»[56]
گفته ميشود كه يهوديان درست زماني كه روميان اورشليم (خانه خدا) را ويران كردند دست از قرباني كردن كشيدند. يهوديان دست از قرباني كردن كشيدند چراكه در تورات به شدت فرمان داده شده است كه هرگز در هر محلي دست به انجام فريضه قرباني نزنند.
آيينهاي قرباني كردن به تفصيل در كتاب مقدس (عهد عتيق) شرح داده شده است.
اولين قرباني در كتاب مقدس توسط هابيل كه چند راس از نخستزادگان گله اوست ميباشد.
هديه سوختني بارها در كتاب مقدس تكرار ميشود و گويي تمام يهوديان فاجعه هالوكاست، خود قربانياني سوختني بودند.
اهميت قرباني شدن بر قربانگاه در آيين قرباني كردن يهود بسيار قدرتمند است. يهوديان بر سر هر كوچه و معبري قرباني نميكنند و به قولي تنها جايگاه ويژه اين كار هيكل (خانه خدا) است.
درباره ذبح اسماعيل توسط ابراهيم باز ميتوان گفت كه اين تغيير از آيينهاي قرباني انسان به حيوان گويي خود را در اديان متاخر متبلور كردهاند و در هركدام به گونهاي سمبوليكي رخ نمودهاند و باز اين ميتواند نشانه بسيار ظريف از هديهاي خداوندي باشد كه به انسان ارزاني شده است.
برخلاف مسيحيت در دين يهود قرباني كردن عملي براي گرفتن بخشايش پروردگار نبوده است.
نوشيدن خون در دين يهود قبح و خشونت عليه كسي كه خون نوشيده است يكي از مجازاتهاي معمول براي جرمي چنان به شمار ميرود. يهوديان خون را قرباني نميكردند. خون حالت تابويي خود را داشته است و آنان تنها به قرباني كردن حيوان پرداخته و خون را ميريختند تا پاكي پيشين (كه بر اثر گناه از ميان رفته بود) بازگردد.
گفته ميشود تورات قرباني انسان را جايز نميداند اما موسي از كنار هر شهري كه ميگذشت، مردان و زنان و كودكان آنان را ميكشت كه مبادا آنان با قوم اسرائيل يكي شوند؛ اگر بتوان آن را قرباني كردن انگاشت.
گفته ميشود كه عدهاي از يهوديان معتقدند كه اگر معبدشان (خانه خدا) دوباره ساخته شود، قادر به قرباني كردن حيوانات نخواهند بود زيرا اين عمل خلاف آنچيزي است كه مسيا دوست دارد و انسان در نهايت گياهخوار به بهشت خواهد رفت و باز حيوانات نيز در قاموس مسيا مانند انسان هستند.
آنچه در باره عيسي مسيح همواره پيش از هر چيز به ذهن ميتراود، اين است كه او نمونه بارز خودقرباني است بدين معنا كه وي آگاهانه قرباني شدن خويش را گردن مينهد و صليب خويش را كه از آن به بار زندگي معنا ميشود بر دوش ميكشد. شايد بدين خاطر ايفيژني اينچنين به وي نزديك ميشود؛ ايفيژني مرگ را هرچند چارهاي جز آن نميبيند آگاهانه انتخاب ميكند و در اين شكل معصوميت و آگاهي را با مسيح شريك ميشود. اساطير در ريشهها (اگر از ابعاد اسطورهشناسانه به مسيح نگاه كنيم) به پيوستگيهاي قدرتمند معنايي با یکدیگر ميرسند.
«مصلوب شدن عيسي از طرف مسيحيان قرباني كاملي محسوب ميشود زيرا او خون خود را بر روي صليب براي گناهان تمام ابناء بشر ريخته است.»[57]
اعتقاد مسيحيت مبنا بر اينكه خداوند عيسي را كه پسر او بود براي قرباني شدن نزد انسان فرستاد تا گناه انسان پاك شود، پايه قدرتمند اين دين و نگاه آن به آيين قرباني كردن است. همچنانكه از عيسي بهنام بره خدا نیز ياد ميکنند.
بعدها در مراسم قربانياي كه در كليساي ارتدوكس و كاتوليك براي قرباني شدن عيسي برپا ميشود، عيسي خود قرباني و قرباني كننده است.
[1] دانشنامه آزاد ويكيپديا، آيينهاي قرباني. www.wikipedia.com/sacrifice
[2] در اديان و مکاتب شرقي کارما به معناي نتيجه عمل است؛ معتقدند كه هر عملي در پس خود عكسالعملي را در آينه هستي بازتاب ميدهد و تمام اعمال ما با همان كيفيتي که از ما جدا شدهاند به ما باز خواهند گشت.
[3] شيوههاي قرباني كردن در يونان باستان، مقاله مجازي. www.about.com
[4] همان.
[5] ناشناس: آيينهاي مذهبي، جشنوارهها، قربانيها، مقاله مجازي. www.about.com
[6] اين يكي از موارد مورد مناقشهاي است كه صاحبنظراني چون ميرچا الياده (Mircea Eliade) درباره آن جدل كردهاند.
[7] همان.
[8] تمدن كهن اژهاي واقع در كرت، جنوب غربي يونان.
[9] همان.
[10] آستين كلاين (Austin Cline): خدایان یونانی، مقاله مجازي. www.atheism.about.com
[11] ایزدبانوان دریایی، دختران نره و دوریس بودند. این پنجاه نرئید در واقع پریان دریایی مدترانه بودند که در ژرفای دریا و در کاخی بسیار نورانی زندگی میکردند و گاه نیز دختران پوزئیدون دانسته شدهاند.
[12] همان.
[13] يكي از سه قوم كهن يوناني كه در كرت ساكن شدند.
[14] ف. ژيران: كتاب پيشين، پيشگفتار، ص 11 و 12.
[15] دانشنامه مجازي بريتانيكا، دين يونان باستان. www.britannica.com
[16] همان.
[17] همان.
[18] همان.
[19] پيامبر و پيشگوي اسطورهاي يونان كه قابل مقايسه با تيرزياس است.
[20] همان.
[21] همان.
[22] اشاره دارد به کاساندرا دختر پریام و هکوب.
[23] آندرئا كويينسكي و باربارا اولسن (Andrea Koinski and Barbara Olsen): آیین قربانی در ایلیاد، مقاله مجازي. www.inside.bard.edu/academic/specialproj/ritual
[24] آندرئا كويينسكي و باربارا اولسن (Andrea Koinski and Barbara Olsen): منظرهای قربانی کردن در مقبرههای سنگی هایجیا تریادها، مقاله مجازي. www.inside.bard.edu/academic/specialproj/ritual
[25] همان.
[26] همان.
[27] همان.
[28] ناشناس: تاريخ روشني از قرباني انسان، مقاله مجازي. www.francesfarmersrevenge.com/stuff/archive/oldnews5/morehumansacrifice
[29] كه گفته شده زن به هلاكت ميرسيده چون ميبايست زندگياش را در مراسم به خاكسپاري مردش ميداده است.
[30] همان.
[31] جان فردريك كلوث: قربانی کردن باکره در یونان باستان، مقاله مجازي. www.fjkluth.com
[32] پوليكسن جوانترين دختر پريام و هكوب بود و در برخي ماجراهاي جنگ تروا، كه در روايتهاي پس از ايلياد آمده، شركت داشت. او همراه پريام و هكوب نزد آشيل رفت تا پيكر برادرش هكتور را از او پس بگيرد. آشيل سخت دلباخته دختر جوان شد. گفتهاند كه آشيل براي به دست آوردن پوليكسن حتي حاضر شد به يونانيان پشت كند و راهي كشور خود شود يا در كنار اهالي تروا بجنگد. ولي پاريس كه مراقب جريان بود او را كشت. هنگام غارت تروا، روان آشيل بر يونانيان پديدار شد و از آنها خواست تا پوليكسن را بر قبرش قرباني كنند. پسر آشيل براي آرام كردن روان آشفته پدر، به فرمان او تن داد و پوليكسن را قرباني كرد.
[33] كاساندر دختر پريام و هكوب و خواهر دوقلوي هلنوس بود. اين شاهزاده خانم تروايي در پيشگويي بيهمتا بود. او اين موهبت را از آپولو داشت. آپولو به او دل باخت و كاساندر عهد كرد كه پس دريافت قدرت پيشبيني، خود را به او سپارد. اما كاساندر به عهد خود وفا نكرد، و آپولو خشمگين چنان كرد كه كسي پيشگوييهايش را جدي نگيرد. او بينتيجه، جنگ تروا را پيشبيني كرد و با آمدن هلن و ورود اسب چوبي معروف به شهر تروا مخالفت كرد. او هنگام بخش غنائم به شاه آگاممنون رسيد.
[34] كاسيوپه، همسر سفه پادشاه اتيوپي، روزي نسنجيده گفت كه دخترش آندرومد، از نرئيدها نيز زيباتر است. پوزوئيدون از اين توهين نسبت به دخترانش خشمگين شد و غولي دريايي را به سرزمين ايشان فرستاد تا آنجا را ويران سازد. سفه با سروش آمون در اينباره رايزني كرد و پاسخ شنيد كه اگر آندرومد براي ايزد درياها قرباني شود، اين بلا پايان خواهد رسيد. پس دختر را به صخرهاي بر كرانه دريا بستند و او هر لحظه منتظر بود تا غول او را ببلعد. در همين فاصله پرسه در كرانه اتيوپي لنگر انداخت. او با كشتن غول آندومد را نجات داد و با او پيوند زناشويي بست.
[35] جوانترين پسر اورانوس و گايا و از تيتانها بود. او پيش از زئوس و ايزدان اولمپ بر جهان فرمانروايي كرد. كرونوس براي به دست آوردن قدرت مطلق، پدر را مثله كرد، با خواهرش رئا در آميخت و صاحب فرزندان بسياري شد. اين فرزندان جملگي از ايزدان و ايزدبانوان بنام يونان شدند. كرونوس براي نگهداري از تخت خود بايد با ديگر تيتانها به توافق ميرسيد. در واقع تيتانها از او خواستند كه هيچيك از فرزندانش را زنده نگذارد. او تمام فرزندان خود جز زئوس را بلعيد. به جاي زئوس، رئا پارهسنگي را در پارچهاي پيچيد و به كرونوس داد و بدین ترتیب فرزندش را نجات داد.
[36] نظريهپرداز اساطير.
[37] کشف و دریافت چنین تصاویر ذهنی و کهن الگویی آنچنان در ریشههای زمان اساطیری گم شدهاند که به دشواری بتوان ردی از آن یافت و هرچند گشودن آن مهم مینماید در این رساله تنها به عنوان کردن آن بسنده میکنیم.
[38] همان.
[39] که به عقیده نگارنده تمامی آنها شکل سنتی قربانی شدن را ندارند و به اشکال مفهومی قربانی تنه میزنند.
[40] لوکرینها یکی از اقوام باستانی یونان بودند که گفته میشود خویشاوندیای نیز با اقوام دوری داشتهاند. در جنگ تروا آژاکس سرکرده آنان بود و پس از مرگ وی نیز این قوم برای او آرامگاهی ساختند و باور داشتند که آژاکس در جنگها همراه آنان است. پس از تجاوز آژاکس به کاساندرا در معبد آتنا، به دستور الهه محکوم شدند یا به روایتی نفرین شدند که تا هزار سال دو باکره به معبد آتنا در آتن بفرستند و پس از مرگ هر کدام از این باکرهها دو باکره دیگر جایگزین میشدند. این دوشیزهها را پس از مرگ میسوزاندند که روش مرسوم تدفین مجرمان بود. این دختران تا آخرین لحظه زندگی به کار خدمت به معبد آتنا مشغول بودند. روایت دیگری نیز هست که آتنا که از تجاوز به کاساندرا در حریم معبدش خشمگین بود از پوزوئیدون خواست تا بر سپاه یونان طوفانی سهمگین در افکند و بسیاری از جمله لوکرینها درکشاکش آن طوفان از بین رفتند.
[41] اِرِكته نوه اريكتونيوس و پسر پانديون پادشاه آتن، پس از پدر بر تخت پادشاهي نشست. بعدها افسانه اركته از افسانه پدربزرگش جدا شد. او شماري فرزند و از جمله هفت دختر داشت. اين دختران چنان به يكديگر مهر ميورزيدند كه سوگند خوردند چنانچه يكي از آنها بميرد ديگران او را تنها نگذارند و او را در جهان مردگان همراهي كنند. در نبرد ميان اهالي الوزيس، كه اومولپوس پادشاه تراس آنها را ياري ميكرد و آتنيان، سروش دلف، شرط پيروزي احتمالي اركته را قرباني كردن يكي از دخترانش دانست. پس شش خواهر ديگر هم، وفادار به پيمان خود دست به خودكشي زدند.
[42] دختر سكروپس بود كه آتنا گاهواره سبدين اريكتونيوس را بدو سپرد تا از آن مراقبت به عمل آورد. آتنا از آگلوروس خواست تا در گاهواره سبدين را باز نكند. آگلوروس و خواهرانش، هرسه و پانروزوس نتوانستند بر كنجكاوي شديد خود چيره شوند. از اين رو آگلوروس در سبد را گشود و در آن نوزادي را ديد كه مارهايي به دورش چنبره زدهاند. آنها از ديدن اين منظره ديوانه شدند و خود را از فراز آتروپل به زير افكندند.
[43] همان.
[44] كتاب بيستوسه ايلياد.
[45] نام غاري در كرت است.
[46] منظور دوران مادرشاهي است.
[47] به دليل ژاكتي که براي عدم مقاومت قرباني بر تخته نصب میکردهاند و قربانی را در آن میپوشانیدهاند بوده است.
[48] همان.
[49] همان.
[50] همان.
[51] شماری بر این باورند که هالوکاست یک تصفیه نژادی قوم یهود از طرف اندکی یهودی بوده است.
[52] زيباييشناسي خون، مقاله مجازي. www.solarphallic-cult.org
[53] سوزاندن قرباني تقديمي، به گونهاي كه كل حيوان سوخته شود.
[54] براي از ميان بردن گناه كه قسمتي سوزانده ميشد و قسمتي نيز براي خاخام نگاه داشته ميشد.
[55] كه به صورت مشابه تنها قسمتي از بدن حيوان سوزانده ميشود.
[56] دانشنامه آزاد مجازي ويكيپديا، آيينهاي قرباني. www.wikipedia.com/sacrifice
[57] همان.
سحر پریازانی